کد مطلب:130003 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

گفته های ام کلثوم
علامه مجلسی به نقل از كتابهای برخی اصحاب ما چنین روایت می كند: اما ام كلثوم هنگامی كه به شهر مدینه رسید گریه می كرد و چنین می گفت:

ای شهر جد ما! ما را مپذیر؛

كه ما با اندوه و حسرت آمدیم؛

آگاه باش و رسول خدا (ص) را از ما خبر بده؛


كه ما گرفتار فاجعه پدرمان گشته ایم؛

مردان ما در طف بی سر بر خاك افتاده اند و پسران را سر بریده اند؛

به جد ما خبر ده كه ما گرفتار شدیم؛

و پس از گرفتاری، به اسارت در آمدیم؛

و خانواده ات ای رسول خدا (ص) چاشتگاهان

در صحراها عریان و غارت شدند؛

حسین (ع) را سر بریدند و ای رسول خدا (ص)؛

احترام تو را نسبت به ما رعایت نكردند؛

ای كاش چشمان تو به اسیران می افتاد؛

كه بر شتران بی جهاز حمل می شوند،

ای رسول خدا (ص) پس از دوران پرده نشینی؛

اینك چشمان مردمان به ما می نگرد؛

تا هنگامی كه تو زنده بودی از ما نگهداری می كردی؛

و چون تو دیده از جهان فروبستی دشمنان به ما حمله كردند؛

ای فاطمه! كاش بر اسیران نظر می كردی؛

و می دیدی كه دختران تو در شهرها پراكنده اند؛

ای فاطمه! كاش بر پیشاهنگ آنها نگاه می كردی؛

و ای كاش زین العابدین (ع) را می دیدی؛

ای فاطمه! كاش می دیدی كه ما شب زنده داری می كنیم؛

و كسی كه شب را زنده بدارد، كور می گردد؛

ای فاطمه! آنچه تو از دشمنانت دیدی؛

نسبت به آنچه ما دیدیم، نیم دانگ بیش نبود؛

اگر زندگی تو به درازا می كشید؛

تا روز قیامت پیوسته بر ما گریه و زاری می كردی؛


در بقیع از این سو به آن سو برو؛

آن گاه بایست و بگو ای پسر حبیب پروردگار جهانیان؛

و بگو: ای عمو، ای حسن تزكیه شده؛

اهل و عیال برادرت تباه گشتند؛

ای عمو جان! برادرت از تو دور افتاد؛

و در گرو بیابان سوزان گردید، بدون سر؛

و پرندگان و درندگان با صدای بلند و ترسناك؛

بر او نوحه سر می دهند؛

ای مولای من! كاش می دیدی كه پیش راندند؛

حرمی را كه هیچ یاوری نداشت؛

بر پشت شتران برهنه و اهل بیت و عیال؛

سر برهنه مشاهده شدند؛

مدینه ای شهر جد ما! ما را مپذیر؛

كه ما با حسرت و اندوه آمده ایم؛

هنگامی كه از تو بیرون رفتیم، همه با هم بودیم؛

و اكنون كه بازگشته ایم نه مردی داریم و نه پسری؛

هنگام رفتن، گروهی متحد بودیم؛

و اینك با روی باز و غارت شده برگشته ایم؛

ما آشكارا در امان خدا بودیم؛

ولی اینك تنها و ترسان باز می گردیم؛

و مولایمان حسین (ع) انیس ما بود؛

و اینك در حالی بازمی گردیم كه حسین در آنجا مانده است؛

ما بی محافظ و بی سرپرستیم؛

و برای برادرمان نوحه سرایی می كنیم؛


ما بر راهوارها حركت می كنیم؛

و شتران دشمنان ما را به سرعت می برند؛

ما دختران یس و طه هستیم؛

و بر پدرمان گریه می كنیم؛

ما پاكیزگانیم ولی پوششی نداریم و ما خالص شده و برگزیده ایم؛

ما بر بلاها شكیباییم؛

و ما راستگو و نصیحت گریم؛

آگاه باش ای جد بزرگوار كه حسین را كشتند؛

و احترام خدا را درباره ما رعایت نكردند؛

ای جد بزرگوار دشمن به آرزوهای خویش رسید؛

و از ما انتقام گرفت؛

به زنان بی احترامی كردند؛

و همه آنان را با زور بر شتران بی جهاز سوار كردند؛

زینب (س) را از خیمه اش بیرون آوردند؛

و فاطمه سرگردان بود و بلند ناله می كرد؛

سكینه از سوز جدایی به درگاه خداوند شكایت می كرد؛

و از خدای جهانیان مدد می خواست؛

و زین العابدین (ع) به كند و زنجیر بسته شده بود؛

و خیانت پیشگان قصد كشتن او را كردند؛

پس از آنان خاك بر سر دنیا؛

كه ما در این دنیا جام مرگ نوشیده ایم؛

این داستان و شرح حال من است؛

ای شنوندگان بر ما گریه كنید. [1] .



[1] بحارالانوار، ج 45، ص 197؛ ينابيع المودة، ج 3، ص 94.